سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

  توی آخرین سفر مشهد، هم سفرمان بود. دخترک توداری که بعد از کلی ادا و اطوار درآوردن برای ش، تازه کوکِ گوشه ی لب هایش وا می شد، آن هم به قاعده ی چشم به هم زدنی فقط! چه قدر هم که بهانه گیر بود. هر چقدر مادر صبوری می کرد، ریحانه بهانه می گرفت. اصلا شما تصور کن چه گُل بگو، غُر بشنویی بود بین مادر و دختر! مادرش می گفت"تقصیر ندارد ریحانه م. این اولین سفر دور از خانواده است که می آییم. برای بابا و خواهر، برادرش دلتنگی می کند." . . .

 

یا رقیه!

 

 

زیرنویس:

یک: ...

دو: اصلا رقیه نه، به خدا دختر خودت یک شب میان کوچه بماند چه می کنی؟...

سه: ... . 

 

 


+تاریخ سه شنبه 93/8/13ساعت 9:21 عصر نویسنده زی کا | نظر