تو که یادت نیست، شب تولدت چه شب سختی بود. چه برفی، چه سرمایی! "دا" چقدر درد کشید.
خیلی بیدار ماندم ولی "تو" خیال به دنیا آمدن نداشتی انگار. توی همان چشم انتظاری بود که خوابم برد.
خروس خوان صبح، تا چشم وا کردم، پرسیدم" آمد؟" چه قدر خوب بود که "تو" آمده بودی. آن هم توی دوازده بهمن. هنوز هم آن روز برایم شیرین است. خیلی شیرین. شاد است. لذت ش زیر دندان ذهن ام مانده. می ماند تا آخر دنیا هم ...
دهه ی فجر که می شد خانه ی دل ما پر از شادی بود. اصلاً انگاری که "دوازده بهمن" را آفریده اند برای آمدن ها.
...
به "دا" می گویم، فردا تولدش است. بغض می کند. مثل پار و پیرار* می گوید"تمام شد دیگر. کدام تولد؟"
راست هم می گوید. برای مردگان روز مرگ شان روز تولدشان است، نشان به آن نشان که رفته اند به دیار باقی.
زیر نویس: دوازه بهمن نشده، من رفته ام به پیشواز یاد"ت". هرچند سومین سالی است که میهمان بهشت شده ای ولی گرم یادآوری یا نه من از یاد"ت" نمی کاهم عزیزترینم ...
*پار و پیرار: مخفف پارسال و پیرار سال. پیرار هم به معنای سال پیش از پارسال . دو سال پیش ازسال حاضر +