امروز پنجمین سالگرد سجادش بود. رفته بودند برای حمید سنگ قبر سفارش بدهند. آخر دو هفته ی دیگر چهلم ش است.
مسعود اما به گمانم تابستان بود که رفت. پدرشان -خدا بیامرز- را یادم نیست که کی بود تصادف کرد. پاییز شاید!
این آخری های مریضی حمید، همه ش با خودم می گفتم اگر قرار به امتحان است که خدا دو بار عمه نرگس را با مرگ جگرگوشه های جوان ش آزموده است.
-تازه مرگ شوهر، برادر، پدر و مادرش بماند.- حتا اگر شده حمید تا آخر عمرش هم با این مریضی همخانه باشد، بار دیگر این مادر دل شکسته را داغدار نمی کند!
ولی انگار که خدا خودش بهتر می داند مادرها همیشه برنده ی آزمون های صبوری اند.
دیروز که دیدم ش خیلی خیلی پیر شده بود ولی پر از صبر بود ...
زیر نویس: عنوان یادداشت این بیت از غزلیات سعدی ست
"رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی ... که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست"