سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داشتیم برق کشی می کردیم با همان فازمتر و سیم چین توی جیبم رفتم وسیله بخرم.
سر راه یک شعبه ی فروش نفت بود. پاسبانی آن جا بود که به امام ناسزا می گفت.
کارد می زدی خونم در نمی آمد. من هم در جوابش همان فحش را به شاه حواله کردم.
حرفم را توی هوا قاپید و بردندم شهربانی.
با آن سیم چین و فازمتر شده بودم خرابکار و ضد رژیم!
تا جایی که می شد با باتوم کتکم زدند. جای باتوم ها همه کبود و خون مرده شده بود.
بعد هم توی آن هوای سرد و بارانی، مجبورم کردند که توی حیاط شهربانی راه بروم.
کف پاهایم ذق ذق می کرد از شدت درد.

روزهای انقلاب

 

زیر نویس: به نقل از یکی از افراد خانواده که آن روزها 15 ساله بودند.



برچسب‌ها: خاطرات انقلاب 2، تظاهرات، انقلاب 57، شهربانی، شکنجه
+تاریخ دوشنبه 92/11/14ساعت 8:48 عصر نویسنده زی کا | نظر