آقای کافی آمده بودن حسینیه ی محل.
می گفتند خانه ای که تلویزیون در آن باشد، حیا نیست. عصمت نیست. شرف نیست.
بعد از این سخنرانی، اهالی محل بیش از ده تا تلویزیون آوردند گذاشتند حسینیه.
تلویزیون ها همان جا ماند تا زمان پیروزی انقلاب.
زیر نویس: به نقل از یکی از افراد خانواده که آن روزها 10 ساله بودند.
بابا که از اداره می خواست برود بهشت زهرا.
عمو هم از شهرستان آمده بود و مستقیم رفته بود آن جا.
ما هم تند تند کارهای خانه را کمک مامان انجام دادیم و رفتیم خانه ی عفت خانم.
تلویزیون شروع کرد به پخش فیلم ورود امام. یکهویی وسط مراسم، عکس شاه آمد روی صفحه.
شوهر عفت خانم، با چه عصبانیتی بلند شد که بزند شیشه ی تلویزبون را بشکند ولی عفت خانم نگذاشت.
می گفتند خیلی ها آن روز از شدت ناراحتی، همین کار را کرده بودند.
زیر نویس: به نقل از یکی از افراد خانواده که آن روزها 10 ساله بودند.